نوژانوژا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 9 روز سن داره

دخترم نوژا

ماجرای دستبند

هفته قبل شام با فریبا و احمد رفتیم هفت آسمان از بس که نوژا بدو بدو کرد وقتی اومدیم خونه دیدم دستبندش نیست همه جا رو گشتیم خبری نبود ازش. بابا هم یه سر رفت دوباره اونجا اما نبود ولی دلم روشن بود که پیدا میشه. این هفته دوباره رفتیم اونجا من همش به دلم افتاده بود که اونجاست . دوباره بابا پرسید که چیزی پیدا نکردین؟؟؟؟؟؟؟؟ گفتن نه . یه ساعت بعد آقایی که اونجا کار میکرد اومد گفت که من دستبندتون رو پیدا کردم فردا  بیاید بگیریدش. از خوشحالی ذوق مرگ شدم آخه تو این گرونی طلا گم کردن رو کم داشتیم. ...
23 مهر 1391

فقط خودم با خودم

گاهی دلم می خواهد خودم را بغل کنم! ببرم بخوابانمش! لحاف را بکشم رویش! دست ببرم لای موهایش و نوازشش کنم! حتی برایش لالایی بخوانم، وسط گریه هایش بگویم: غصه نخور خودم جان! درست می شود!درست می شود! اگر هم نشد به جهنم... تمام می شود... بالاخره تمام می شود...!!!   ...
9 مهر 1391

به زمین خوش آمدی فرشته ی مهر و زیبایی من

                                  خدا جونم!!!!!!!ممنون  که به ما نوژا دادی                         عزیز دل مادر ٢ ساله شدیااااا ٢ سالی که هر چه بیشتر ازش میگذره بیشتر عاشقت میشم .عاشق لحظه لحظه بودنت .امیدوارم سالهای سال زندگی کنی ..... زندگی پر از شادی .و امید وارم همیشه قدمهای پر خیر و برکتت استوار باشن تولد تو تولد یک زیبایی...
3 مهر 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخترم نوژا می باشد